امشب سردیوانگی باز پرکشیدم .... برذلف توبا نسیم ، شانه کشیدم
امشب سردیوانگی باز پرکشیدم
برذلف تو با نسیم ، شانه کشیدم
چشم دوختم ، به حوض کاشی
من نقش تو را به فیروزه کشیدم
یک لحضه کشید باد ، شانه ذلفت
من عطرتورا به حس دل می چشیدم
الفاز تو را ، به لحجهایی
برکوزه ومشک سقا ، نقش کشیدم
چون ذلف رهایت به رویا ، نگریستم
آمد سحر و باز هوسم ، سربریدم
عهدی که غلام بست ، ازسرپیمان
ازعهد ولایتت ، دل نبریدم
غ..ر..آ
[ چهارشنبه 96/2/6 ] [ 9:35 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]